پسرا اینجورین که با هم قرار میذارن و وقتی به هم میرسن، هرکی یه گوشه میشینه، کار خودشو میکنه و هیچ جملهای هم رد و بدل نمیشه و بعد از سه ساعت همه پا میشن میرن سراغ زندگیشون؛ اما حالشون واقعا خوب شده. رفاقت بین پسرا قائل به جملاتِ ردوبدل شده نیست.
پسرا اینجورین که با هم قرار میذارن و وقتی به هم میرسن، هرکی یه گوشه میشینه، کار خودشو میکنه و هیچ جملهای هم رد و بدل نمیشه و بعد از سه ساعت همه پا میشن میرن سراغ زندگیشون؛ اما حالشون واقعا خوب شده. رفاقت بین پسرا قائل به جملاتِ ردوبدل شده نیست.
بعد از اون دیگه نتونستم هیچکسو دوست داشته باشم و زهرِ مار. نتونستی کسیو دوس داشته باشی چون بالغ شدی و آدمای بالغ نمیتونن کسیو دوس داشته باشن. اصلش همینه اصن. که نتونی کسیو دوس داشته باشی. که سخت شه برات. که سخت شه انتخاب. که تقریبا غیرممکن شه اعتماد. اگه بازم مثل دفعه اولت بودی که گاو بودی الاغ.
«یادته یهنفر بهت گفته بود تو سادهترین و معمولیترین چشمهای دنیا رو داری؟ احساس میکنم تو فقط چشمات ساده و معمولی نیست. همهچیت خیلی ساده و معمولیه. ولی چون خودتی و راحت و عریان خودتو نشون میدی و تلاشی برای خاص بودن نمیکنی و اونقدر خستهای که هیچ تلاشی نکنی و حتی غرغرها و بداخلاقیات رو هم راحت نمایش میدی، همین برجسته و متمایزت میکنه.»